تنها كه باشي گاهي آرزو مي كني يك نفر اسمت را صدا كند... حتي اشتباهي

مرد زندانی می خنديد، شايد به زندانی بودن خويش، يا شايد به آزادى من، راستی زندان كدام سوى ميله هاست ؟!!!

چشمای آسمونی تو منو به گناه نمیکشه, منو به نیایش وسجده خدا میرسونه.

خدایا! خورشید را به من قرض میدهی ؟ از تو كه پنهان نیست سرزمین خیالم سالهاست یخ بسته است...

ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎﺭﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﺩ... ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻕ ﻭﺟﻮﺩ ﺑﺎﻻ ﺁﻭﺭﺩ...

"خریت" به ترتیب مخفف حروف اول این مراحله: "خیـانت دیدن" "رهـاش نکردن" "یـار و یاورش بودن" و در نهایت "تنهـا موندن" !

حالم خوب است اما دلم تنگ آن روز هایی است که می توانستم از ته دل بخندم

گردیدی دنیابرایت مفهومی ندارد تحمل کن شایدخودت دنیای کسی باشی

وقتی شیری با آمدن لاشخور ها طعمه اش را رها میکند... نشان ترس نیست! بلکه باورش این است که طعمه اش دیگر ارزش خوردن ندارد...

تکیه کن بر شانه هایم شاخه نیلوفرینم تا غم بی تکیه گاهی را به چشمانت نبینم...

چقدر سفت شده پدالِ دوچرخه ی دونفره ی دوستیمان... یا من خسته ام یا شیب زیاد شده... شاید هم تو دیگر رکاب نمیزنی...

گاهی در ندانستن امیدیست که در دانستن نیست...

كاش يه سري آدما مثل پينوكيو چوبي بودن، حداقل اميد به آدم شدنشون بود

خبرفوری: به علت کمبودمردواقعی امسال روزمردمجددروززن اعلام میشود!!

کفش هایت رابه من قرض میدهی?میخواهم بدانم تنهاگذاشتنم چه حسی دارد.

کجای بازی ما اشتباه بود که تو هم بازی من نیستی و من هنوز گرگم به هوای تو..